فاطمه جانمفاطمه جانم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

فاطمه جان * نوری از آسمان

دخترک شیرینم(یازده ماه و چهارده روزگی)

1393/9/20 19:20
نویسنده : مامان مینو
160 بازدید
اشتراک گذاری

سلام میوه ی قلبم

ببخش که خیلی طول کشید تا برگردم اینجا و دوباره برات بنویسم اخه مامان تو خونه کامپیوتر نداره و باید از کامپیوتر خاله میترا استفاده کنه و برات بنویسه!

این روزا انقدر شیرین و دوست داشتنی هستی و خواستنی که حتی وقتی خوابی دل من و بابا بهنام برات تنگ میشه! الان پنج تا دندون کامل داری دوتا بالا و سه تا پایین و یه دندون تازه جوونه زده که واسه درومدنش کلی بی اشتها شده بودی و به مامان غصه دادی! البته اینم بگم که اصلا خوش غذا نیستی و من خیلی از این بدغذا بودنت ناراحتم! اما بگم از شیرین کاریات...

اول از همه کلماتی که نزدیک یکماهه به زبون شیرینت آوردی

ماما

بابا

دَدَ

من من البته به شکل مَ مَ

فقط کافیه یه ریتم حتی یه ریتم ملایم بشنوی اونوقت شروع میکنی به رقصیدن اونم چه رقصیدنی الهی که من فدات شم مامانم! دست ستی میکنی، عروسکات ،عکسهای کتابات ،تصویر حیوونا تو موبایل مانی جون، مانی جون، من، بابا بهنام، زهرا، مامانی بیشتر مورد علاقت هستیم واسه بوسیدن و چسبوندن صورت ماهت! دستاتو از هرجا که بتونی میگیری و می ایستی و شروع میکنی به راه رفتن کنار وسایل! تازگیها مانی جون دستاتو ل میکنی و حدود چند ثانیه بدون کمک می ایستی و گاهی چند قدم بی کمک برمیداری و یهو خوذتو تو بغل ما پرت میکنی! از دیروز هم که یاد گرفتی از مبل خونه مانی جون بالا بری وروجک من! با زبون بی زبونی همه منظوراتو به ما میرسونی و به هرچی بخوای اشاره میکنی و میگی من من با اون انگشت مینیاتوری و ظریفت عزیزم! با اشاره برس رو از من میخوای و وقتی بهت میدم و میگم brush your hair یا موهاتو برس بزن موهاتو برس میزنی و وقتی میپرسم جورابات کو با دست نشون میدی و میکشیشون! وقتی میپرسم بابا بهنام کجا رفت میگی دد قربون اون صدای قشنگت برم من! از بخاری تو خونه که کلی میترسی و تا میگم جیزه کو با دستت نشون میدی و صورتتو یه جوری میکنی انگار کلی ترسیدی! سعی میکنی کارای مارو تقلید کنی مثلا با لبات صدای بوسیدن درمیاری! کنترلو سمت تلویزیون میگیری و دکمه هاشو فشار یدی تا کانالو عوض کنی!گوشی تلفنو نزدیک گوشت میگیری مثلا داری با تلفن صحبت میکنی! عشق ماشین ظرفشویی هستی و تا درشو باز میکنم با سرعت فشنگ خودتو چهاردست و پا میرسونی بهش، وقتی لباسشویی هم روشنه محو تماشاش میشی، سشوار که روشنه میگی به موهای منم بزن، از گوشی تلفن و موبایل و کنترل تلویزیون و دمپایی آشپزخونه هم که عمرا بگذری! پستونکت یار جدا نشدنیته و هرجا ببینیش سریع میری سمتش تا برش داری و بذاری دهنت! توپتو پرت میکنی و کلی ذوق میکنی و سعیتو میکنی اسباب بازیاتو روهم چیدنیتو روی هم بچینی اما خب هنوز موفق نشدی! عاشق تبلیغات تلویزیونی و وقتی پخش میشه میشینی و زل میزنی به تصاویر و تکون نمیخوری تا تموم شه! فلش کارتهارو هم که با انگشت نشون میدی و به سوالام جواب میدی دخترک باهوشم! انگشتتو مثل مامان روی شعرای کتابت میکشی و صدا در میاری مثلا داری میخونی!خیی از اشیا و افراد خانواده رو هم کاملا به اسم میشناسی! در همه کشوها و کابینتهارو باز میکنی و هرچی توشون هست میریزی بیرون فسقلچه ی من! تا من میگم فاطمه کو پتوتو جلوی صورتت میبری و بعد پایین میاری و میخندی و دالی موشه میکنی!

خلاصه اینکه شیرینتر از عسلی و همه خانواده عاشقتن و تند تند دلشون برات تنگ میشه!

الهی که سلامت باشی گل خوشبوی باغ زندگی من

و مامان در تدارک جشن تولد یکسالگیت...

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان کبری و دخترعمو مهشاد
21 آذر 93 0:14
سلام وبلاگ زیبایی دارین. به ما هم سر بزنین. اگه دوست داشتین ما رو لینک کنید.
مامان مینو
پاسخ
متشکرم انشاالله در اولین فرصت چشم